۱۳۹۶ شهریور ۲۸, سه‌شنبه

محله ی خیابان ایران

اینروزا توی محله ای هستم که باهار دوسال پیش از شهرک غرب بهش یه جورایی پناهنده شد.دو بار تا حالا تو کوچه پس کوچه هاش راه رفتم.محله ی ساکت و آروم و بی سرو صداییه.آرامشش آدم رو یاد قدیما می ندازه.در و دیوار پره از آیه های قران و پرچمای سبز و سیاه.اکثر خانمها چادرای سفت و سخت دارن.مث خود باهار.حتما از حضور آدمای شکل منم حتی تو محلشون ناراحت میشن.خیلی از مردم اینجا،با دلیل باهار به اینجا اومدن.فرار از محیط فاسد شهر و نجات بچه هاشون.فارغ از غلط و درستی راه حل ،فک می کنم حق دارن...
کنار مسجد یه فروشگاه بود که تمام ویترینش سیاه بود با یه چیزایی از وسایل تعزیه شاید.دقت نکردم...فقط یه مانتو مشکی بلند تو ویترین به اون بزرگی وجود داشت.فروشگاه ملزومات حجاب؟همچین چیزی...رفتم توشو دیدم...پر از لباس و جوراب و ساق دست و...دو تا خانوم بی روسریم فروشنده بودن...
از این جالبتر،لوازم تحریر فروش روبروییش بودکه باز مخصوص خانمها بود.لوازم تحریر!مگه لباس زیره؟!اصلا نمی تونم  ازاین اندازه تفکیک  نترسم. غیر از اینکه خودشونم برا اینکه بتونن داخل فروشگاهشون راحت باشن و حجابشونو بردارن این کارو می کنن...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

بهار, [21.12.17 21:16] فردا الهه میاد بهم سر میزنه Kimia Gh, [21.12.17 21:17] سلام.😘 Kimia Gh, [21.12.17 21:17] چه خوب!😍 بهار, [...